×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

بانوی خوبان

نمی فهمد

× شبيه قطره باراني كه آهن را نمي فهمد دلم فرق رفيق و فرق دشمن را نمي فهمد نگاه شيشه اي دارم به سنگ مردمكهاشان الفباي دلت معناي نشكن را نمي فهمد هزاران بار ديگر هم بگوييدوستت دارم كسي معناي اين حرف مبرهن را نمي فهمد من ابراهيم عشقم،مردم اسماعيل دلهاشان محبت مانده شمشيري كه گردن را نمي فهمد چراغ چشم هايت را برايم پست كن ديگر نگاهم فرق شب با روز روشن را نمي فهمد دلم خون است تا حدي كه وقتي از تو مي گويم فقط يك روح سرشارم كه اين تن را نمي فهمد براي خويش دنيايي شبيه آرزو دارم كسي من را نمي فهمد، كسي من را نمي فهمد
×

آدرس وبلاگ من

minaamiri86.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/almase

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

طنز بدون شرح

!!!حتما بخونید!!!

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن

معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه

شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت

معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق

پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد

مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت!!!


دوشنبه 13 فروردین 1391 - 9:28:47 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

ارسال پيام

سه شنبه 27 فروردین 1392   11:23:38 PM

 vaghean ke khily...